عاشقونه


من از بچگی باید کارگردان می شدم ٬ هرکسی به من میرسد بازیگر است

 


یک نفر هست که از پنجره ها

نرم و آهسته مرا می خواند

گرمی لهجه ی بارانی او

تا ابد توی دلم می ماند









تورا در قلب شعرم می گذارم

به نام عشق آن را می نگارم

تمام حرف من در شعر این بود

تو را تا بی نهایت دوست دارم









کاش بودم تک درختی در میان قلب تو

تا وجودم میوه می داد از محبت های تو










میان بندگانت هرچه دیدم هوس ها جانشین عاشقی بود

به دستان دروغین محبت گلی دیدم شبیه رازقی بود










به امید چتر فردایت خیس بارانم

از طلوع عشق تا غروب سرنوشت دوستت دارم









در سکوت دادگاه سرنوشت

عشق بر ما حکم سنگینی نوشت

گفته شد دل داده ها از هم جدا

وای بر این حکم و این قانون زشت









از دیار آشنایی پا کشیدن مشکل است

از تو ای آرام جانم دل بریدن مشکل است










دل رو زدم به دریا

زدم برات پیامی

فقط برای اینکه

نگی که بی مرامی











ای نگاهت پلی از مخمل و از ابریشم

روزگاریست که تنها به تو می اندیشم









به پرستو نباید دل بست زیرا که او نازک دل است

و می گریزد از ما مانند باد از سرما

و فراموش می کند تمام روزهای باهم بودن ر











شاخه گلت سال ها بود

در میان دفترت خوابیده بود

بی اجازت امروز بیدارش کردم









همه بغض من تقدیم غرور نازنینت باد

غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد











خیالت راحت

دیگر اشکی نیست که به بالینت بریزد

و احساس را شکوفا کند

تنها بغضیست که فرو رفتنش حسرت در چشمانم می تازد









بریدم بند ناف دلبستگی را با قیچی دلسردی









چون کودک بی اراده راه افتادم

با پای نگاه  در گناه افتادم

از گونه به سمت چانه ات لغزیدم

از چاله درآمدم به چاه افتادم









آهای بی مروت

پاسخ دوست دارم مرسی نیست








ارزش قطره های باران را گل های تشنه می دانند

و قدر دوستان خوب را دل های تنگ










بیایید دوباره به عشق خود سری بزنیم

برای دیوار بلند آرزوهایش دری بزنیم

در آسمان زندگیش مهر و باوری بزنیم

اگر قرعه ی بد افتاد بناممان

بیایید تلاش کنیم قرعه ی بهتری بزنیم








معلم به خط فاصله می گفت : خط تیره

خوب می دانست فاصله ها چه به روز آدم ها می اورند








گویند غروب جایی است که آسمان زمین را می بوسد

من امروز غروب می کنم

کجایی ای آسمان من









خسته ام از این زندان که نامش زندگیست

‌پس قشنگی های دنیا مال کیست ؟

باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست

ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست؟










صبر کن سهراب …

قایقت جا دارد؟

من هم از همهمه ی روی زمین بیزارم










کوتاهی زمان را وقتی فهمیدم که در کنارت بودم

و طولانی بودن آن را وقتی فهمیدم که در انتظارت بودم

حالا که من دلتنگم زمان ایستاده


نظرات شما عزیزان:

nasrin
ساعت12:22---18 آذر 1392
slm.................kh tooooooooooooooooope webloget..

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 15 آذر 1392 11:53 |- amir -|

ϰ-†нêmê§